یادداشت های خسرو دهاقین

شخصی، خبری، تحلیلی

یادداشت های خسرو دهاقین

شخصی، خبری، تحلیلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

۲۰آبان

با عرض پوزش از بازدیدکنندگان گرامی. کماکان وبلاگ رسمی بنده همان وبلاگ قبل در بلاگفاست و این وبلاگ فعلا به روز نخواهد شد. جهت انتقال به وبلاگ اصلی اینجا کلیک کنید


خسرو دهاقین
۱۸ارديبهشت

می بینند که مثل یه بچه آدم نشستم و دست به میوه نمی زنم، آقازاده رو صدا می زنند و می گن:
"یه کاغذ و قلم بیارید تا روش بنویسه: رؤیت شد!" و خطاب به بنده که "یه چیزی بخورید، میوه رو که واسه نگاه کردن نیاوردند!"

***

قامتشون اگرچه خمیده، اما وجودشون هنوز هم مثل اون روزا پر از شور و حرارته.
دهن که باز می کنند، هوا پر می شه از عطر کلمه.
هنوز هم واسه هر حرفی یه تک بیت، یه خاطره یا حکایتی میارن تا دل آدم دوباره پربکشه و بره توی کلاسای کوچیک اما پر از خاطره اون روزهای شریعتی.
یه روزی توی همون دبیرستان محصل بودند. واسمون از دریانی میگن که اومد خونسار و دید مدرسه رو دولت نمیتونه بسازه، 40 تومن خرید و خودش 60 تومن دیگه خرج کرد و یه دبیرستان ساخت و گفت می خوام به اسم خودم باشه.
دبیرستان که تکمیل شد، از خونه حاج محمدجعفر احمدیان مدرسه منتقل شد به محل فعلی.
مرحوم شهید رجایی معلم ریاضیشون بود. خونه یه آقای فرهادی نامی توی سرچشمه زندگی می کرد. نقل می کنن که یه عکس مصدق توی جیبش بوده که صبح به صبح قبل از رفتن به مدرسه اونو در میاورده و می بوسیده!

نمی دونم چرا ولی یه حس قشنگی باعث شد که این رشته پیوند من و حاج آقا همچنان پایدار بمونه. دانشگاه که رفتم، هر عید به رسم ادب واسشون کارت پستال می دادم و ایشون هم خیلی بزرگوارانه کارتی رو در جواب می فرستادند.

اما دو سه سالیه که برنامه عوض شده. دست خانم بچه ها رو می گیرم  و تو هفته معلم به اتفاق میریم خونشون واسه عرض ادب. بچه ها رو مخصوصاً می برم. می خوام هم پز استادمو بهشون داده باشم! و هم از حالا بهشون یاد بدم که قدر استاد رو باید دونست.

این شبا واسه من که خیلی خاطره انگیزند. تجدید خاطرات قشنگ اون روزهاست.

باز من میشم همون محصل کوچیک اوایل دهه 70 و حاج آقا هم مثل همیشه با تمام وجود حق استادی رو به جا میارن.

یاد اون روزها بخیر....

چقدر حسودیم میشه به حاج آقا! خوش به حالشون که این همه خاطرخواه دارن. من ندیدم کسی از ایشون خاطره بدی داشته باشه؛ چون حاج مجتبی صانعی یک انسان نمونه، یک معلم توانمند و در عین حال وارسته و متواضع بودند.
دلم می خواد یه کم از اون صفات ملکوتیشونو خدا بهم عطا کنه تا بتونم اونجوری که باید و شاید توی دل بچه ها رخنه کنم، همون جوری که ایشون توی دل همه جا گرفتند و موندگار شدند.
خدا سایه ایشون رو بر سر همه ما حفظ کنه... آمین

 

***

جاداره ضمن تقدیر و تشکر از همه معلمها و دبیرای خوب و نازنینم در طول تحصیلات مدرسه و همچنین اساتید خوبم در دانشگاه، از معلم عزیز اخلاق مرحوم حاج سید مرتضی علوی که امسال جاشون خیلی خالیه یادی کنم.  امروز تکرار سخنرانی روز معلم ایشون در مراسم سال گذشته توی دارالفنون رو که دیدم، خیلی دلم گرفت. روحشون شاد

خسرو دهاقین
۰۳اسفند

اِمرو رو انگاشتمون خوساری به امّا انگار هیشکی حواسژ نبه!هیشکدوم اِز وبلاگاجی خا هیچیژون واننوشته به. هاماجی قِرار بِه یَگ برنامه ای بینِمین اِمّا چون آماده نَبِه، بیمون نا بخچه یه وختی تر.

اِمّا وُس این که به قول معروف عریضه خالی نبو، یگ فایلیم بخچدون بینو دانلود کردین که یگ وازی خیلی ساده ایو وُس وچا که همین امروم راس کرتی. فکرِ کِران خوشدون بیو. اگه دوس داردین بی زحمت:

از یاچن دانلود کردین

راسّی رمزژ جی اینو:dahaghin.ir

بعد که وادون کرت، ری read only کلیک کردین

..............................................................................

پ.ن. یادم وانشو از آقا مرتضی غضنفری از بابت زحمت کلمای خوساری این برنامیه تشکر کران
پ.ن ۲. دسّ آقا ک درد نکرو بخچه راهنمایی! (خداوِکیلی گیره ده معادلژ جی وانیویس!!)

خسرو دهاقین
۲۹بهمن

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد

نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

...

ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد

پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد…

انگار تمام غمهای عالم را تکه تکه کردند و هر تکه ش رو مثل ابر ریختند تو آسمون سال ۹۱ تا هر از گاهی رو سرمون بباره. از همون روز تحویل سال، خبر شوم مرگ  کسی رو شنیدم که واسم مث یه خواهر بود. آخرین روز فروردین هم دست کمی از روز اولش نداشت، سرد بود و غمگین.  تو نمایشگاه هفته خوانسار  شنیدم که عماد عزیز پر کشید و رفت.... تو این گیر و دار بی وفایی دنیا چهل روزی هم وبلاگم سیاه پوش رحلت اسفناک حاج آقا علوی عزیز شد. دیگه همه شاکی شده بودند که این سکوت غم انگیز وبلاگمو بشکنم. کامنتهای محبت آمیز دوستان داشت آمادم می کرد واسه یه شروع تازه. تا این که یه خبر شوم دیگه وجودم رو پر از درد کرد!

همین دیروز ساعت آخر داشتیم با هم تمرینها رو دونه دونه حل می کردیم. دارم فکر می کنم که کدوم تمرینا به اون رسید. یادمه رفتم بالای سرش و تمریناشم نگاه کردم و زود گذشتم. کاش بیشتر باهاش حرف می زدم. کاش هیچ وقت زنگ نمی خورد و تا غروب همینجور تمرین حل می کردیم و نمی رفتیم خونه. کاشکی اون نمی رفت خونه!

چهره دوست داشتنیش یه لحظه از جلوی چشام محو نمیشه. نه! باورم نمیشه! تو اون «چهره با صفا»، اون «نگاه نجیب و پر از حیا» و اون «کلام سرشار از ادب» اصلاً اثری از مرگ نبود! شک ندارم.

خبر دلخراش و باورنکردنی بود. بدون خداحافظی رفت! انگار دلش از اینجا گرفته بود. انگار از ما خسته شده بود. نه! حتماً «بوی بهشت» به مشامش خورده بود و دنبال بهونه می گشت.

امروز تو وصفهای مختلفی که از دوست و آشنا و همکارا ازش شنیدم، همه از ادب و نجابتش می گفتند. هیئتی ها می گفتند یکی از خدّام خوب هئیت رفته پیش اربابش.

 خدا به خانوادش صبر بده. خیلی دردناکه! اما واسه من هیچ چیز وحشتناک تر از لحظه ای نیست که می خوام برم توی کلاس اول! بعید می دونم جرأت کنم ته کلاس رو نگاه کنم و جای خالیشو ببینم. خدا بهم طاقت بده! هنوز باور نمی کنم باید اسم «محمدحسین شرفی» رو از لیست کلاسم خط بزنم... نه! محمدحسین خواهد بود، اگه جسمش نیست اما عطر یادش همیشه توی کلاس و مدرسه پیچیده. اینو همه می دونن. حتی شیطون ترین همکلاسیهاش که امروز زار زار گریه می کردند و واسه بدرقش رفته بودند بهشت فاطمه... روحش شاد....

حمید عزیز تسلیت مرا پذیرا باش.

پ ن: فرازی از دعای عرفه اما سجاد(ع): خدایا! تو را به غیب دانی و قدرتی که بر آفرینش داری سوگند می‌دهم تا موقعی که زندگی را برای من بهتر می‌دانی مرا زنده نگهدار و موقعی که مرگ را برای من بهتر می‌دانی مرا بمیران.

-----------------------------------------------------------------------------------

پ.ن:

خاموش شد خورشید گرم چشمهایت
رفتی مرا آتش زدی با خنده هایت
کیف و کتابت منتظر مانده است برخیز
دلتنگ شد،سجاده و مهرت برایت
نا مهربان بودیم اگر ما را ببخشای
غمگین مرو از پیش ما نزد خدایت
این ابر محزون و عزا پوش دل ماست
آرام می بارد به روی رد پایت
رفتی سفر خوش خاطرت آرام اما
ما را مکن محروم جانا از دعایت
                                                     
                                                                        شعر از مجید شرفی

 از همه دوستان و عزیزانی که در مراسم تشییع ،تدفین،ترحیم محمد حسین شرفی حضور به هم رساندند و به خصوص دوستان وبلاگ نویس ،همکلاسیهای آن مرحوم وهمه عزیزانی که با اظهار همدردی و درج پیام تسلیت در وبلاگهای مختلف تسلای
خاطر بازماندگان را فراهم نمودند تشکر و قدردانی نموده وآرزوی توفیق و سلامتی ایشان را از درگاه ایزد منان خواستارم .         
                                               
حمید شرفی از طرف خانواده های شرفی و فتاحی

خسرو دهاقین
۰۶مهر

خسرو دهاقین
۱۶مرداد

 پس از انتشار موفق نشریه طنز لبخند دوم در خلال سالهای 76 تا 78 در دانشگاه اصفهان که به پرمخاطب ترین نشریه دانشجویی آن دوران تبدیل و موفق به کسب رتبه اول نشریات طنز دانشجویی کشور گردید، در سال 79 به دنبال آغاز به کار در خوانسار به عنوان یک فرهنگی و با توجه به نبود رسانه های خبری فعال در شهرستان، تصمیم به انتشار نشریه ای برای خوانسار نمودم که در آن ایام مورد استقبال و لطف شهروندان خوب خوانسار قرار گرفت.
در همان سالها همزمان با انتشار ویژه نامه خبری خوانسار امروز، به فعالیت تحت عنوان خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در خوانسار و همچنین خبرنگار روزنامه سراسری قدس پرداختم و سعی داشتم فارغ از جهت گیری های سیاسی و جناحی موجود در فضای کشور، با انعکاس بی طرفانه و منصفانه اخبار شهرستان در حوزه های مختلف خدمتی به شهرستان داشته باشم. اما با وجود این که این فعالیتهای خبری عمدتاً رایگان و گاهی با دریافت حق الزحمه خبری بسیار ناچیز و کمتر از هزینه های تولید خبر (با امکانات آن روزها از قبیل اجاره دفتر،هزینه های فکس با توجه به نبود اینترنت، چاپ عکس با دوربینهای نگاتیوی و ...) انجام می شد با این حال برخوردهای بسیاری از مسوولین با خبرنگاران بسیار عجیب و غیرقابل تصور بود که هر یک از آنها به نوبه خود داستانی است!  به عنوان مثال بسیاری از مسوولین حاضر به مصاحبه نمی شدند؛ برخی انجام مصاحبه را موکول به کسب اجازه از مقامات مافوق می دانستند و نکته جالب تر این که معمولاً با دیدن ضبط خبرنگاری بسیاری از آنان بلافاصله از مصاحبه خودداری نموده و اجازه صبط مصاحبه را نمی دادند!!اعتراضات شدید پس از چاپ برخی از مطالب ناخوشایند برای آقایان و عدم استقبال از درج جوابیه در ویژه نامه هم حکایتی بود که معمولاً بعد از انتشار نشریه با آن مواجه می شدم.
به هر حال دنیای خبر و خبرنگاری با همه سختی هایش بخش زیبایی از زندگی بنده بود و انشاا... امیدوارم بتوانم باری دیگر در این کسوت خدمتگزار مردم شریفمان باشم. البته به نظر می رسد شرایط کاری امروز تغییر یافته باشد. فرهنگ خبر و خبرنگاری در جامعه خوانسار نهادینه تر شده، گرچه با توجه به ارتباطی که با دوستان عزیز خبرنگار دارم، هنوز هم بر سر راه خبر مسائل و مشکلاتی از نوع امروزی وجود دارد. امروزه رشد سایتها و وبلاگ های عمومی و شخصی و فراگیر شدن انها زمینه انتشار اطلاعات و اخبار را به سرعت فراهم آورده است، اما عنصر "دقت و صحت" از ویژگی هایی است که کماکان در خبرنگاران بیش از سایر منابع می توان یافت. شکی نیست جامعه بدون خبرنگار جامعه ای ایستاست و وجود خبرنگاران فعال، مسوولیت پذیر و صادق موتور محرکه ای خواهد بود برای حرکت جامعه به سمت رشد و تعالی.
در پایان لازم می دانم روز خبرنگار را خدمت همه خبرنگاران پویا و صدیق شهرمان به ویژه عزیزان فعال و پرتلاشم، برادران "حسینعلی مهدی و محمد صدیقیان" و همچنین پیشکسوتان این حرفه تبریک عرض نمایم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------
پ. ن: در ادامه مطلب سرمقاله ای را که در مرداد ماه 80 در پنجمین ویژه نامه خوانسار امروز، با عنوان "خبرنگار و نقش سازنده اجتماعی" نگاشته بودم را تقدیم حضور می کنم.

 پ. ن ۲: پیروزی و کسب افتخار و سربلندی برای کشور عزیزمان ایران در بازیهای المپیک توسط قهرمانان غیرتمند کشور، حمید سوریان و امید نوروزی را صمیمانه شادباش می گویم.

خسرو دهاقین
۳۱فروردين

همین ۱۳ بدر بود که همگی دسته جمعی رفتیم وانشون. توی زمین مادری دور هم جمع شدیم.
اولین بار بود که با حاج آقا مهدی و خانوادشون با هم میومدیم ۱۳.
اونقدر مهربون بود که نگو و نپرس. دستای مانی کوچولو رو گرفته بود و قدم به قدم همه جا باهاش می رفت.

چقدر حوصله داشت این مرد. رفته بودند با بابا سبزی می چیدند. از همین سبزی هایی که ما امروزی ها دیگه اسمش رو هم به زور می دونیم. اصلاْ خستگی براشون معنی نداشت. کار خودش تفریحی بود واسشون.

دستهای باران گِلی شده بود. خانمم اومد و گفت: این حاج آقا چقدر مهربونه. چقدر بچه ها رو دوست داره. بنده خدا دستهای بارانو گرفت و شست. درست مثل این که نوه خودش باشه!

بعد ناهار رفت و نشست یه گوشه و خیره شد به دور دستها. نمی دونم داشت به چی فکر می کرد. خیلی چهره ش معصوم بود.

آخر سر که خواستیم بریم گفت: خدایا شکرت. اینم از ۱۳ امسال. معلوم نیست ۱۳ سال دیگه با هم باشیم یا نه!
***

ساعت ۱۱ شب تلفن زنگ زد.
حاج آقا مهدی رفت...
چقدر مظلوم. چقدر آروم. میگن موتور زده بهش. دلم کباب شد. رفتم تو شوک.
نگاه معصومانه ش و خاطرات روز ۱۳ مرتب داره توی ذهنم مرور میشه.
عجب روزگاریه
انالله و انا الیه راجعون
خدا رحمتش کنه. روحش شاد.

------------------------------------------------------------------------------
پ ن. شادی روح مرحوم حاج محمدمهدی التجایی الفاتحه مع الصلوات
* منصور عزیز، منو تو غمت شریک بدون.

خسرو دهاقین
۰۱فروردين

بعد از مدتها بی خبری اسم دوستی قدیمی روی صفحه گوشیت نقش می بنده و متعاقب اون پیامکهایی سرشار از مهر و محبت پی در پی سر می رسند. این هم یکی از اعجاز بهاره! و شاید زیبایی نوروز به همین یادها و یادآوری هاست...

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست ...

بهار را با همه زیبایی هایش به همه شما عزیزان در هر جای دنیا که هستید تبریک عرض می کنم و برای همه سالی سرشار از شادمانی، تندرستی و صلح و صفا آرزو دارم.
بهاری باشید.

خسرو دهاقین
۱۰دی

دوست گرانقدرم، علی عزیز
کسب رتبه اول آزمون اختبار دوره بیست و پنجم کانون وکلای استان را صمیمانه خدمتت تبریک عرض می کنم. بدون شک با لطف خدا و همت و پشتکار و دانش و توانمندی که در وجودت سراغ دارم،شاهد موفقیت های روزافزون تو در عرصه کار و زندگی و کسب افتخارات بزرگتر برای شهر عزیزمان خوانسار، خواهیم بود.

پ ن: شنیدن خبر موفقیت یک دوست ارزش شکستن قفل سکوت رو داره!

پ ن۲: قبولی  دیگر همشهریان عزیز خواهران تائبی و شیخ الاسلام در این آزمون را نیز تبریک عرض می نمایم.

خسرو دهاقین